هلنا قشنگههلنا قشنگه، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 5 روز سن داره

هلنا شعبانی *شیطون بلا*

بردیا دوست کوچولوی تو

هفته پیش نی نی خاله لیلا (دختر عموی بابا حمید و دوست من) به دنیا اومد. و ما دیروز رفتیم  خونشون برای دیدنشون.     یه پسر ناز و مامانی به اسم بردیا. من و بابا حمید از دیدنش خیلی ذوق کردیم آخه خیلی وقت بود یه نی نی کوچولو ندیده بودیم. و هر دو داشتیم تو رو تصور میکردیم که وقتی به دنیا بیای و به روی ما سلام کنی قراره چه شکلی باشی. وای که دیگه طاقت ندارم و دلم میخواد خیلی زود بغلت کنم. آقا بردیا قراره دوست و همبازی تو باشه که هر وقت میریم لالون تنها نباشی پس تو هم سعی کن دختر مؤدبی باشی و همین که دیدیش تندی سلام کنی... آفرین به دختر گلم.       ...
26 اسفند 1391

سیسمونی

  تقریبا تمام وسایلت رو از خیابان بهار خریدیم. بابا حمیدت هم یه تاب برقی برات خریده که وقتی اومدی میتونی کلی تاب بخوری و کیف کنی.   در ضمن دست مامان آذی درد نکنه که برات سنگ تموم گذاشته      چون نزدیک عید هستیم دارم تو همین روزا اتاقت رو آماده میکنم    قول میدم همین که حاضر شد عکس بگیرم که برای دختر گلم  یادگاری بمونه ...     ...
12 اسفند 1391

دختر یا پسر؟

معلومه که فرقی نداره... اما مگه کنجکاوی ول میکنه... هر روز میگی پسره...؟ یا دختره...؟ هر لباس و وسیله خوشگلی میخوای بخری باز میگی پسره...؟ یا دختره...؟ اما بالاخره انتظار به پایان رسید.   من و بابا حمیدت پنجشنبه ٣٠ آذر که با شب یلدا هم مصادف بود رفیتیم پیشه خانم دکتر (سونوگراف) من و بابا هر کدوم یه حدسی زده بودیم اما آخر من برنده شدم. خانم دکتر گفت یه دختر ٣٥٠ گرمی داریم که صحیح و سالمه.     فیلمت رو توی مونیتور می دیدم داشتی حسابی شیطونی میکردی. اما تو عکس سونو انگار که ناز گرفتی خوابیدی. این طوری: وقتی از اتاق اومدم بیرون و به بابا ح...
12 اسفند 1391

شیطونی نکن مامانی

                                                             دردونه خوشگل ما ٢٥ هفته اش شده و همش داره شیطونی میکنه. گاهی ماهی میشه و سر میخوره ، گاهی هم اعصاب نداره مشت و لگد حواله من میکنه.  البته ما هم کلی ذوق میکنیم و اگه یه روز  دردونمون   تکون نخوره کلی نگرانش میشیم.   باز...
12 اسفند 1391

بدون عنوان

افتتاحیه ی رسمی وبلاگ دردونه ما   سلام به دردونه ی ما عزیزکم این وبلاگ رو برای شما ایجاد کردیم تا از اولین لحظه های با ما بودنت بنویسیم ولحظه لحظه لذت و شیرینی با تو بودن را برایت ثبت کنیم مینویسیم تا بدانی برای آمدنت منتظر بودیم و برای داشتنت چه کردیم بی صبرانه منتظرت هستیم منتظریم تا با آمدنت بهشت را زیر قدمهایم پهن کنی و لذت پدر و مادر بودن را به ما بچشانی     دوسِت داریم عزیزم ...
12 اسفند 1391

بدون عنوان

    عزیز دلم امروز4 ماه و3 هفته از روزی که خدا تورو به ما هدیه داد میگذره هنوز نمیدونیم دختری یا پسر ولی هرچی که باشی برای مامان و بابات عزیزترینی هنوز نیومده به زندگی ما رنگ و بوی خاصی دادی روزی که شنیدیم ما شدیم خانواده 3 نفره سر از پا نمیشناختیم و توی این چند ماه با وسواس خیلی خیلی زیاد مراقبت بودیم مخصوصا بابات که هر کاری برای من و نی نی نازش میکنه پس یه عالمه تقدیم به بهترین بابای دنیا ...
12 اسفند 1391