هلنا شعبانی *شیطون بلا*

عاشقتم به خدا...  عزیز دلم امروز 5 مهر 16 ماهگی تو کامل شد... هر چند پوست من تو این 16 ماه کنده شد ، اما تو انقدر ارزشمندی که هر چقدر هم برام کار بتراشی بازم مامان جونی ات خسته نمیشه... تا یه بوس کوچولو به مامانی میدی ، کل دنیا مال من میشه ...                                                                    &nb...

               سلام شایان خان شنیدم تو آخرین ساعت های 19 شهریور بدو بدو اومدی تو بغل مامان و بابا مبارکه ، خوش اومدی به جمع فامیل های ما... به مامان شیما و بابا مهدی هم تبریک میگم.                   اینم عکسهای شایان اینم عکس عرفان پسر عمه ی شایان ...

اینم عکسهای فرهام که با مامان جونش رفته آتلیه نی نی کاج انداخته قربونت بره خاله ژست گرفتنت منو کشته. ...

اینم عکس سپهر خان نازنازی که به تازگی به جمع دوستای هلنا پیوسته ما هم به مامان عسل و بابا سعید ش به دنیا اومدن گل پسرشون  رو تبریک میگیم   ...

چند وقتی نبودم ... از دست شیطونی های این دختره دیگه انرژی واسم نمیگذاره اما سعی میکنم کم کاری های این چند وقته رو جبران کنم دخترکم خانمی شده واسه خودش به حرف های مامان گوش میکنه واسه مامان تی میکشه آشپزخونه رو ، گردگیری میکنه صورتش رو کرم میماله ، رژ گونه میزنه ، سعی میکنه خودش آب و غذا بخوره (اما میریزه ) کفش میپوشه با بابا جونش توی خیابون قدم میزنه ، گاهی هم مامانش رو دعوا میکنه و فکر کنم با زبون خودش فوحش میده اینم چند تا عکس از قند عسلم ...

                                 ...

عزیزکم   دخترکم   خوشگلکم 5 اردیبهشت92ساعت10صبح به دنیا اومدی وهمراه خودت زیبایی را به زندگی ما آوردی روزها و ماه ها سپری شد و1 سال لحظه هایمان کنار هم با عشق گذشت. یک بهار، تابستان ، پاییز و زمستان را دیدی از این پس همه تکرار است جز مهربانی خدایا را شکر میکنم که مرا لایق نام مادر دانست و شکر که نعمتش را به من ارزانی کرد برای تو آرزوهای زیادی دارم یک دنیا خوشبختی یک دریا سلامتی یک آسمان لبخند و هزاران بار عاقبت بخیری و امیدوارم در زندگیت صد اردیبهشت رو با شادی و سربلندی تجربه کنی اینم تولدت به روایت تصویر با تم دختر توت فرنگی ...

اولین دندون هلنا  بالاخره بعد از ماه ها انتظار مصادف با یک سالگی هلنا داره در میاد اینم دندون کوچوی سفید و ریزه میزه ...

چیزی تا تولد 1 سالگیت نمونده مامانی من و بابایی خیلی وقته که توی فکر هستیم که چطوری تولدت رو برگزار کنیم تا حالا 100 دفعه تصمیم مون رو عوض کردیم خیلی دوست داشتیم یه تولد بترکون و پر جمعیت باشه با کلی بزن برقص اما هر چی فکر کردیم دیدیم چون تو هنوز کوچولویی این طوری نه تنها لذت نمیبری بلکه کلی اذیت میشی...    به هر حال رضایت تو مهمتر از خوشگذرونی مامان و باباست . واسه همین به یه مهمونی 20 نفره رضایت دادیم. ...